« بدنت مال منه، زندگیت هم همینطور. تو میخوای روشنایی اونا باشی
ولی من با خودم به گور می کشونمت، مجبورت میکنم روی جسدم
بتابی نه هیچ چیز دیگه ای. میخوام همراهم بپوسی.
زندگی کردن یا مردن به تو بستگی نخواهد داشت.»
« بدنت مال منه، زندگیت هم همینطور. تو میخوای روشنایی اونا باشی
ولی من با خودم به گور می کشونمت، مجبورت میکنم روی جسدم
بتابی نه هیچ چیز دیگه ای. میخوام همراهم بپوسی.
زندگی کردن یا مردن به تو بستگی نخواهد داشت.»
اره :) البته من شای اوی رو هم خیلی دوس داشتم/دارم
like a little splinter burried in your skin
...