قوی تر شدم یا ضعیف تر؟ نمیدونم. شاید قوی شدم چون دیگه در برابر صداهای تو سرم و میل بی اندازه شون به مرگ تسلیم نمیشم.شاید هم ضعیف تر شدم چون میل ضعیفی به ادامه دادن دارم.به هرحال، رفتم زیر دوش کارمو یه سره کنم، رگ هام با شور و اشتیاق میتپیدن و سبز بودن،سبز تر ار همیشه، باد کرده بودن،انگار با شادی التماس میکردن که بزارم جریان پیدا کنن،میدونستم تخمشو ندارم،حتی تلاش هم نکردم.مثل بقیه کارام.ایگنورش کردم.اومدم بیرون.

من نمیخوام پیر بمیرم،مردن از فرط فرسودگی مورد نفرت منه، ولی میدونمم الان نمیمیرم. ولی اینطوری نیست که مرگم نزدیک نباشه،یه جایی تو دسامبر ۱۸ سالگی مرگ داره انتظارمو میکشه،حتی اگه دسامبر هم نباشه، یه جایی توی ۱۸ سالگی منتظرمه. با تمام وجود حسش میکنم.

 

مرگتونو حس میکنید ؟؟